عملكرد جریانات افراطی در تخریب، اتهامسازی و تحریك افكار عمومی موجب شده است تا بسیاری از بزرگان انقلاب و چهرههای موجه و معتبر نظام در ماههای اخیر سكوت پیشه كنند، این در حالی است كه منافع سكوت و انزوای این شخصیتها بیش از هر گروهی عاید جریان افراطی داخلی و اپوزیسیون ضدنظام میگردد.
به گزارش «آینده»، حجتالاسلام والمسلمین علیاكبر ناطق، نوری رئیس دفتر بازرسی رهبر انقلاب از جمله شخصیتهایی است كه با وجود سابقه مبارزاتی 50 ساله و مسئولیتهای برجسته در جمهوری اسلامی، طی ماههای اخیر به دلیل عملكرد گروههای افراطی و تخریب چهره وی، سكوت پیشه كرده است.
ناطق نوری كه از جمله چهرههای انقلابی روحانیت قبل از 15 خرداد 1342 میباشد، در مبارزات انقلابی منجر به پیروزی انقلاب نقش برجستهای داشته و در جریان ورود امام(ره) به كشور همراهی و محافظت از بنیانگذار كبیر جمهوری اسلامی را عهدهدار شد.
علی اكبر ناطق نوری كه پس از انقلاب عناوین نماینده امام خمینی(ره) در جهاد سازندگی، وزیر كشور، نماینده و رئیس مجالس چهارم و پنجم و ریاست دفتر بازرسی رهبرانقلاب را از ابتدای رهبری آیتالله خامنهای برعهده داشته است، جزء چهرههای شاخصی است كه در طول دوران سی ساله انقلاب همواره رویكرد ارزشی و معتدل خود را حفظ كرده است.
ریاست شورای هماهنگی نیروهای انقلاب از بدو تأسیس سازمان تا زمان تعلیق فعالیتهای این شورا و حضور در شورای مركزی جامعه روحانیت مبارز، از جمله دیگر سوابق سیاسی ناطق نوری به شمار میاید.
اخلاق جوانمردی، اعتدال در موضعگیری، پایبندی به اصول و ارزشهای انقلاب و وفاداری به آرمانهای امام خمینی(ره) و همراهی با رهبر انقلاب، از وی سرمایهای منحصر به فرد در اردوگاه اصولگرایان پدید آورده است.
با این وجود، كینهتوزی برخی چهرهها و محافل سیاسی نسبت به ناطق نوری به دلیل عملكرد وی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری (1384) كه شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به ریاست ناطق نوری به حمایت از علی لاریجانی پرداخت، موجب شده است تخریب ناطق نوری طی سالهای گذشته از سوی طیف افراطی اصولگرا تشدید شده و در جریان تبلیغات انتخابات اخیر به اوج برسد.
نام بردن محمود احمدینژاد از حجت الاسلام ناطق نوری و فرزند وی در مناظره تلویزیونی موجب شد تا رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه 29 خرداد در اقدامی كمسابقه با ذكر نام ناطق نوری به دفاع از وی بپردازدند، اگرچه بیش از این تعابیر فراوانی از سوی رهبر انقلاب نسبت به ناطق ابراز شده بود از جمله این جمله آیتالله خامنهای: كه چهره نورانی شما در نظر من هست و من همیشه شما را دعا میكنم.
آینده در آستانه سالگرد تسخیر لانه جاسوسی و با توجه به نقش جریان دانشجویی خط امام(ره) در این حادثه، بخشی از خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، نماینده وقت امام در شورای دانشجویی جهاد سازندگی از این واقعه كه چندی پیش منتشر شده است، را منتشر میكند.
پیشنهاد تأسیس جهاد سازندگی از طرف چه كسی بود؟
بعضیها میگویند كه برخی افراد از دولت موقت این پیشنهاد را داده بودند، بعضیها میگویند دانشجویان و بچههایی كه بخشی از آنها شورای مركزی را تشكیل داده بودند این پیشنهاد را به مرحوم بهشتی داده بودند و مرحوم بهشتی به امام گفته بودند و امام هم كه زمینه داشت. بنابراین به دولت موقت فرمودند كه آنرا تشكیل دهد. در واقع مرحوم بهشتی در جریان قضیه بودند و بچهها هم با آقای بهشتی ارتباط داشتند و ایشان به امام منتقل كرد و امام هم به دولت موقت دستور داد. لذا در ابتدا كه تشكیل شد، با اینكه همه دانشجویان جمع شده بودند، دولت موقت مسئولیت را به دست گرفت.
آقای مهندس بنیاسدی، داماد آقای بازرگان، مسئول جهاد شد كه ایشان آقای مهندس قشقایی را در مركز جهاد گذاشت. من از سفری باز میگشتم، منزل ما در قلهك روبهروی باغ انگلیس بود. از ماشین كه پیاده شدم، همسایه ما به من تبریك گفت و گفت كه ما از رادیو حكم شما را شنیدیم، گفتم: حكم چه چیزی؟ گفتند اینكه امام شما را به عنوان نماینده خود در جهاد معرفی كرده است، با حكم امام شما نماینده ایشان هستید و رادیو اعلام كرده است. ما تحقیق كردیم و مشاهده كردیم كه عدهای از همین جوانها كه شورا را تشكیل داده بودند، نزد آقای بهشتی رفته و به امام پیغام داده بودند كه برای اینكه از مسیر منحرف نشویم و جهاد در مسیر درستی باشد، آقا در جهاد یك نماینده داشته باشد كه ما كارها را زیر نظر او انجام دهیم و خاطر جمع باشیم كه در جهت امام حركت میكنیم. مرحوم بهشتی چون از من شناخت داشت و به من لطف داشت و مرا قبول داشت، فرموده بود كه بهتر از همه فلانی است كه میتواند با جوانها و دانشجویان كنار بیاید. من حكم را گرفته بودم و نمیدانستم باید به كجا بروم. شب، بعضی از اعضای شورا به منزل ما آمدند و تبریك گفتند و گفتند كه شما نماینده امام هستید و بفرمایید ما چه كار كنیم؟ گفتم شما بگویید من چه كار كنم و نشانی كجاست، بالاخره صبح به خیابان پاستور رفتیم، همینجا كه اكنون بیمارستان شهید حسن شوریده است، ساختنان روبهروی آن ساختمان مركزی جهاد بود.
نماینده دولت موقت آقای مهندس قشقایی كه اتاق بسیار مفصلی داشت و یك منشی داشت كه به مزاج انقلابی، انقلابیون و ما آخوندها نمیخورد، یك دختر كتودامن پوشیده با روسری و بزك كرده در آنجا بود. البته آقای مهندس قشقایی محبت كرد، احترام گذاشت و تحویل گرفت و سپس از من خواست كه هر دو با هم در آن اتاق باشیم. من احساس كردم فضا مناسب نیست، هم آن خانم حضور داشت و هم اینكه باید میدیدم كه باید چه كنم و گفتم من میكردم تا اتاقی گیر آورم. به خاطر دارم كه به زیر پله آمدم و گفتم من در همین زیرپلهای مینشینم و جای زیادی نیاز ندارم، هم روحیه انقلابی آن زمان بود و هم به ذهن من زده بود كه ما باید به همین صورت آغاز كنیم تا بتوانیم با این جوانها ارتباط برقرار كنیم و نفوذ كنیم. خوشبختانه خدا كمك كرد و همینطور شد، بالاخره زمان چندانی طول نكشید كه در آن زیرپله بودم و بچهها آمدند و به طبقه دوم رفتیم و دفتر و اتاقی تهیه كردیم و كار را شروع كردیم. در حالتی كه آن مهندس هم بود، من هم بودم، شورا هم بود، شورا تشكیل میشد، ایشان هم شركت میكرد و آن آقایان هم میآمدند تا اینكه در مقطعی با آقایان منصوبین دولت موقت حرفمان شد.
آنها لیبرال مزاج بودند و عدهای از آنها كرواتی بودند و اصلاً به جهاد نمیخورد، به خاطر دارم در تداركات من نامهای نوشته بودم و آنها رد كرده بودند و با ما آخوندها زیاد جور نبودند. بالاخره دعوایمان شد و محافظ ما در آنجا سروصدا كرده بود و آقای مهندس بازرگان به من زنگ زد. به خاطر دارم كه تا گوشی را برداشتم و سلام و علیك كردیم. این عبارت معروف را خواند و گفت: «ما ز یاران چشم یاری داشتیم» و گفت: چرا مأمورین ما را زدهاند؟ گفتم به هر حال اختلاف داریم، گفت من با عدهای با هلیكوپتر از پادگان حر به قم میروم، شما هم بیایید تا امام تكلیف ما را روشن كند، من هم از خدا خواسته رفتم اما وقتی به پادگان رسیدم، دیدم كه هلیكوپتر رفته است. من هم آقای سردار افشار را سوار كردم و با ماشین به قم رفتیم. منتها صبح قبل از آنكه آنها به خدمت امام برسند، من رفتم و آنها هنوز نیامده بودند و گزارش نداده بودند و آقا رضا را هم بردم. به امام عرض كردم كه جهاد جای بسیار مهمی است، اما مهمتر از جهاد جوانان هستند كه نوعاً هم دانشجو بودند و دولت موقت با آنها كنار نمیآمد. به رضا اشاره كردم و گفتم همین آقا یك دانشجوی سادهزیستی است كه وقتی میخواهند با دولت موقت، با آقای بازرگان برای جهاد ملاقات كنند، من باید ابتدا بروم و اینها پشت ستون قایم شوند و بستر را فراهم كنم و سپس اینها را صدا بزنم، امام خیلی به هم ریخت و فرمود به آقای بهشتی بگویید این قصه را حل كند و الا من خودم اقدام خواهم كرد كه این در واقع تهدید امام بود كه و الا را مطرح میكرد. ما هم به آقای بهشتی گفتیم و سبب شد ما دولت موقت را از جهاد بیرون كردیم. خود من نماینده شدم و بچهها هم عضو شورا بودند و تصمیم گرفتیم و وارد شدیم.
....
با دولت آقای بنیصدر هم مشكل زیادی داشتید؟
بله.
یك مقاله از آقای بنیصدر با عنوان «جهاد؛ غول بیشاخ و دم» در روزنامه انقلاب اسلامی خواندم...
بله، لیبرالها با نهادهای انقلابی مخالف بودند، اكنون آمریكاییها و مخالفان ما با نهادها مخالف هستند، مثلاً برای مذاكره كه پیششرط میگذارند، میگویند سپاه باید منحل شود، مانند همین نگاه را آنها هم داشتند، بنیصدر هم با سپاه مخالف بود، هم با جهاد و كمیته مخالف بود. به خاطر دارم كه ما جلسهای در مسجد حضرت ابوالفضل در خیابان ستارخان گذاشته بودیم، جهادیها جمع بودند، از رئیس جمهور كه بنیصدر بود هم دعوت كرده بودیم كه صحبت كند. زمانی كه وارد شد، ما به عبارت اینكه رئیسجمهور است و باید به او احترام بگذاریم و امام هم در نظر دارد كه به او احترام بگذاریم، با وجودی كه او را قبول نداشتیم بلند شدیم و به او احترام گذاشتیم و او اعتنا نكرد، فرد بسیار متكبری بود و نشست، وقتی نوبت سخنرانی او شد و به پشت تریبون رفت، بچههای جهاد شوریدند و او را سؤال پیچ كردند كسی با او بود كه فكر میكنم نام او انتظامی بود.سیبیلویی بود كه زدوخوردهایی با او داشت. او یواشكی به من گفت، آقای ناطق او رئیسجمهور است. اینطور كه او را ضایع نمیكنند، شما كاری بكن و گفتم صبر كنید، بنا هم داشتم عرق او به خوبی درآید و سپس قصه را جمع كنم، وقتی او را خوب سؤال پیچ كردند، خودم به پشت تریبون رفتم با وجودی كه او ایستاده بود و تا رفتم، بچهها ساكت شدند، بچهها هم به من احترام میگذاشتند و هم مرا قبول داشتند هنوز هم ارتباط عاطفی بچههای جهاد با من باقی مانده است. ساكت شدند و گفتم برادرها نظم را رعایت كنید، آقای رئیسجمهور هستند و باید هوای او را داشته باشید و احترام بگذارید و ساكت شدند. زمانی كه ایشان بیرون میرفتند به من گفتند آقای ناطق «با ما به از این باش»، گفتم در خدمتتان هستیم، بفرمایید.
بچهها حساسیت داشتند زیرا آنها با این نهادها مخالف بودند، واقعاً نگاه عجیبی داشتند. همان نگاه نهضت آزادی، جبهه ملی و ملیگراها بود.